داستان : ملکه برفی که بر جهان حکومت می کند باعث شده همه چیز سرد باشد و احساسات همه موجودات یخ بزند و دیگر نور خورشید وجود ندارد. یک دختر به نام “گردا” به همراه یک موش خرما و یک غول راهی قصر می شوند تا برادر گردا را نجات دهند و دنیا را دوباره به حالت قبلی خود برگردانند…

داستان : پرسی جکسون به منظور نجات سرزمین خود، عازم دریای هیولاها می شود تا بتواند پشم زرین افسانه ای را پیدا کند و...

داستان : نوجوانی کشف می کند که یکی از نوادگان خدایان رومی است، او سفری را آغاز می کند تا بتواند به جنگی که میان خدایان در جریان است پایان دهد و...

داستان : داستان فیلم «علفزار» داستان یک بازپرس است که در آستانه انتقالیش دچار کشمکش‌هایی در چند پرونده می‌شود…

داستان : فیلم سینمایی زندگی خصوصی ، ابراهیم کیانی از انقلابیون پرجوش و خروش اول انقلاب است که برش هایی از زندگی او در این سی سال را می بینیم: در تظاهرات ضد فیلمفارسی و ضد بدحجابی حضور فعال داشته و دیگران را نیز به شدت عمل هرچه بیشتر توصیه می کند، پست های مهمی در زندان و قوه قضاییه داشته و پایش به یک ماجرای بزرگ مالی کشیده شده است...

داستان : فیلم سینمایی بیا با من، داستان در مورد یک مردی است که از یک نظر هم مرده و از یک طرف هم در حال مردن است یعنی یک چیزی ما بین این دو او با خودش فکر میکند و تصمیم میگیرد که به دیدن و ملاقات کردن با خدا برود و وقتی به آنجا می رود می بیند غیر از او آدمهای دیگری هم در آنجا حضور دارند و هستند و میخواهند با خدا ملاقات کنند و او مطمئن شد فقط خودش اینگونه نیست بلکه همه مشتاق ملاقات کردن با خدا هستند و…

داستان : در شهر سگ ها، زمان انتخابات رسیده و شهردار جک راسل می خواهد برای بار چهارم کاندید شود. اما بارنی لاکجا نقشه دارد تا کنترل اوراقی را به دست بگیرد. آیا سگ ها می توانند پیش از آنکه دیر شود جلوی او را بگیرند؟

داستان : کوین پس از کشف اینکه خانه جدیدشان توسط روحی به نام ارنست تسخیر شده است، یک صفحه در رسانه‌های اجتماعی ایجاد کرده و ارنست و خانواده‌اش را در فضای مجازی به شهرت می‌رساند. اما زمانی که کوین و ارنست شروع به کشف حقیقت در مورد گذشته ارنست می‌کنند، همه چیز تغییر کرده و…

داستان : پروفسور جاس برای بازدید از مزرعه ای که مادرش در آن بزرگ شده به انگلستان سفر می کند، او در آنجا با دانیل ملاقات می کند که مسئول امور مزرعه است و...

داستان : خانم و آقای “لیتل” تصمیم میگیرند به خاطر پسرشان “جرج”، بچه ای را به فرزندی قبول کنند. آنان در پرورشگاه به موشی به نام “استوارت” بر میخورند که میتواند حرف بزند، راست راست راه برود، لباس تنش کند و تقریبا هر کاری که یک بچه ی آدم میکند، انجام دهد…