داستان : در فیلم هزارپا ، رضا و دوستش منصور که به کیف قاپی مشغول هستند از طریق مادرش متوجه می شوند که دختر فردی پولدار نذر کرده است که با یک جانباز ازدواج کند به همین دلیل رضا که در تصادف پای خود را ازدست داده تصمیم می گیرد خود را به دختر نزدیک کند تا بتواند با وی ازدواج کند رضا وارد آسایشگاه جانبازان می شود که دختر مدیر آنجاست رضا با گفتن دروغ های مختلف سعی می کند که دختر به او علاقه مند شود و ...

داستان : ارژنگ صنوبر، مردی 50 ساله، در زندگی خود دچار تجربه‌های متفاوت و سخت عاشقانه‌ای می‌شود و فیلم بازگوکننده آن ماجراهاست. داستان زندگی او با انقلاب ایران، جنگ، فضای سختگیرانه دهه شصت و تغییرات مدنی دهه هفتاد همسو می شود…

داستان : فیلم سینمایی ماجان ساخته رجمان سیفی آزاد  یک زن و شوهر ( مهتاب کرامتی و فرهاد اصلانی ) که فرزند معلول و ناتوانی دارند، بر سر نگهداری او در منزل یا آسایشگاه اختلاف نظر دارند و...

داستان : حشمت‌الله خان (با بازی سعید پور صمیمی) به همراه دو فرزندش و عروس و داماد و نوه‌هایش در یک خانه باغی زندگی می‌کنند. فرزند سوم حشمت‌الله خان، ناصر، مدت‌هاست که در کلمبوس اوهایو زندگی می‌کند و با کمک بردار خود منوچهر در ایران (با بازی مجید صالحی) که دفتر مهاجرت دارد در پی انجام مقدمات مهاجرت سایر اعضای خانواده هستند. گرین‌کارت‌های حشمت‌الله‌ خان و هاله (با بازی شبنم مقدمی) و فرزند خردسالش صادر می‌شوند؛ این افراد به آمریکا می‌روند و سایرین ازجمله سیروس (با بازی فرهاد اصلانی) همسر هاله منتظر می‌مانند تا به‌محض آمدن گرین‌کارت‌هایشان به آن‌ها ملحق شوند. در پی این شکاف، مشکلاتی برای خانواده پیش می‌آید که جبران آن ناممکن است.

داستان : داستان مردی تعمیرکار به نام بابک (با بازی سعید آقاخانی) است که به همراه همسر خود (با بازی لیلا زارع) منتظر به دنیا آمدن فرزند سومشان هستند. بابک زمانی که به منزل یک مادر و دختر می‌رود تا لوله کشی آنها را سرویس کند، نامزد دختر به نام سامان که مردی پولدار و البته عصبی و دمدمی مزاج است سر می‌رسد و با دختر دعوای شدیدی می‌کند. او نسبت به اینکه دختر در حال خیانت به اوست، شک دارد و از تعمیرکار می‌خواهد که در دعوا دخالت کند و با امتناع او، درگیری بین آنها ایجاد می‌شود که در همین گیرودار، دست بابک به صورت سامان می‌خورد؛ دستی که درون آن یک پیچ گوشتی وجود دارد و به چشم سامان فرو می‌رود و او را کور می‌کند…

داستان : روایت زندگی پر فراز و نشیب زنی میانسال به اسم آبان که واسطه استخدام کارگران فصلی برای کار در باغ های مرکبات شمال کشور است.